افسانه ها را رها کن

 

دوری و دوستی کدام است ؟؟؟

 

فاصله هایند که دوستی را میبلعند

 

تو اگر نباشی

 

دیگری جایت را پر میکند

 

به همین سادگی

 

 

تمام نیمکت های پارک دو نفره اند ...

 

بی خیال ...

 

به درخت تکیه میدهم

 

دلخور که میشوم بغض میکنم

 

می آیم پشت صفحه مانیتور

 

کامنت مینویسم صورتک میگذارم

 

صورتکی که میخندد

 

و پشتش پنهان میشوم

 

که بخندی ...

  

اشک هایم می آید

 

و من ...

 

مدام با صورتک مجازی میخندم

مـجـــازی هـسـتـیـم ولـی دلــمـان مــجـازیـ نـیـسـتــ...

 

"مــــیـشـکـنـد"

 

حـواسـت بـه تـایـپ کـردنـتــ بـاشـد!!!

اینکه نامش 

 

"زندگی"

 

بود من را کشت !!

 

ماندم آنچه نامش

 

"مرگ"

 

است چه خواهد کرد

سـرمـ را شـایـد بـتـوانـنـد گـرمـ کـنـنـد دیـگـرانـ ...

 

امـا وقـتـیـ تـو نـیـسـتـیـ ...

 

هـیـچـکـسـ نـیـسـتـ دلـمـ را گـرمـ کـنـد

روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم

 

شهـــــــــر را به آتش میکشـــــــــم امـــــــــا الان ......

 

حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست

من ناامید نیستم!!!

 

هر شب پر از امید میخوابم...

 

هر شب میخوابم به امید اینکه دیگر بیدار نشوم!!!

 

 

گفتم : میری ؟

 

گفت : آره

 

گفتم : منم بیام ؟

 

گفت : جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر

 

گفتم : برمیگردی ؟

 

فقط خندید ...

 

اشک توی چشمام حلقه زد 

 

سرمو پایین انداختم

 

دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد

 

گفت : میری ؟

 

گفتم : آره

 

گفت : منم بیام ؟

 

گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره

 

من رفتم اونم رفت

 

ولی

 

اون مدتهاست که برگشته

 

وبا اشک چشماش

 

خاک مزارمو شسنشو میده

 

لبخندم را بریدم

 

قاب گرفتم

 

به صورتم آویختم

 

حالا با خیال راحت هر وقت دلم گرفت

 

بغض میکنم ...

  

 

گویند مرگ حق است

 

خدایا حقم را میخواهم ....!!!!!

خوابیــــــد

 

بدون شب بخیر

 

شاید میدانست بی او

 

هیچ ساعتی از زندگیم خیر نیست ...!

 

از حال من میپرسی ؟

 

نفس میکشم تا بجای مرده ها

 

خاکم نکنند !

 

اینگونه است حال من

 

هیچ نپرس

 

دیدن عکست تمام سهم من است

 

از "تو"

 

آن را هم جیره بندی کرده ام

 

تا مبادا

 

توقعش زیاد شود !!

 

دل است دیگر ...

 

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد !!!

 

 

کسی هست آغوشش را،

 

شانه هایش را

 

به من قرض بدهد!

 

تا یک دل سیر گریه کنم؟!

 

بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟

 

نمــــیدانــی ،

 

چه دردی دارد !

 

وقـــتی ...

 

حـــالـــم ...

 

در واژه هـا هـم نمی گنــــجـد ...!

 

شاید آرام تر می شدم

 

فقط و فقط ...

 

اگر می فهمیدی

 

حرفهایم به همین راحتی که می خوانی

 

نوشته نشده اند

 

کوله بار قول ها و دوستت دارم های دروغینت را،

 

یک جا،

 

همین نزدیکی بر زمین بگذار،

 

دیگر نه من تحمل این درد را دارم،

 

و

 

نه تن ناتوانت تحمل این سنگینی را.

 

 

 

یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی

 

که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند ...

 

یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم ...

 

یک نخ سکوت به یاد حرف هایی که همیشه قورت داده ام ...

 

یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته ...

 

کمی زمان لطفا، به اندازه یک نخ دیگر، به اندازه قدم های کوتاه عقربه ...

 

یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده.

خیلی ها خواستند نبودنت را پر کنند،

 

اما ... نشد !

 

ماهی صید شده را هر چقدر می خواهی

 

در آب رها کن

 

دیگر چه فایده ؟!

 

وقتی مرده است

 

با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...